پارسال همین موقع ها بود، داشتیم با موتور، میدون معلم رو دور میزدیم، که یهو چشمم افتاد به نرگسای گل فروشی دور میدون، ناگهان عنان از کف دادم و جیغ زدم: نرگس اومده! نرگس اومده!»

حضرت آقا ترسید! فرمون موتور تو دستش لغزید، نزدیک بود موتور منحرف بشه! فرمون رو کنترل کرد و با چشمانی گردشده نگاه کرد به اینور اونور. گفت کی؟ چی؟ کو؟ نرگس کیه؟! 

من که تازه فهمیده بودم چطور بی مقدمه احساساتی شدم، زدم زیر خنده، گفتم گل نرگس رو میگم، گل فروشی گل نرگس آورده!

برگشت یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد و گفت چت میشه تو دختر؟؟ ترسیدم بخدا.

تا کلی وقت سوژه خنده مون بود.


 دیروز باز چشمم خورد به نرگسای تازه ی گل فروشی، یهو گفتم با شیطنت نرگس اومده! حضرت آقا برگشت بازم عاقل اندر سفیه نگاهم کرد، این بار دیگه نترسیده بود، لباشو یه جوری کرده بود که بگه حقه ت دیگه قدیمی شده، گولتو نمیخورم:))



پ.ن1: گل نرگس همیشه منو به وجد میاره.

نرگس که میبینم یاد روزی میفتم که از بیمارستان برگشته بودم و برای اولین بار بود که علی پاش رو میذاشت تو خونمون. و من اعصابم از سر دعوای خونین با حسابدار بیمارستان، خرد و خمیر بود که یهو حضرت آقا جیم شد و لحظاتی بعد با یه دسته گل نرگس برگشت. انقدر ذوق کردم که کلا قضیه دعوا رو فراموش کردم!


پ.ن2: این گل فروش سر میدون معلم خیلی نامرده، میدونه من عاشق نرگسم، گلاشو میذاره بیرون جوری که از هفتاد و دوتن قم هم رد بشی بوش بیاد!


پ.ن3: دیگه دیس لایک نمیخورم. فک کنم دیسلایکیه قطع دنبالم زده. توروبوخودا هرکی بودی بیا باز دیسلایک کن!!! من نیاز دارم به دیسلایکای تو :((




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها