خواهرشوهرِ گرامی مدتیه که بطور جدی، وارد فضای توییتر شده و داره برای مجموعه ی انقلابیشون، عضو جمع میکنه، یه مدت زوم کرد رو ما و به انحاء مختلف خواست من و حضرت آقا رو هم جذب کنه، آنقدر گفت و واگفت و اثر ندید، که دیگه از ما خسته و ملول و ناامید گشت و الان از روی مخِ ما دوتا، شیفت داده رو مخ عروس خاله بتول! 


کاملا قبول دارم که الان جنگ، جنگ رسانه س.

که میدون مبارزه، از خاکریز تبدیل شده به توییتر و اینستاگرام.

و همچنین قبول دارم که برای دفاع کردن تو زمینه های فرهنگی، نیاز هست به کار، به جهاد.


اما یه چیز برام حل نمیشه و بخاطرش نمیتونم پا توی این میدون بذارم، اونم اینکه برای فعالیتِ موثر در فضای مجازی، خیلی باید وقت گذاشت، یعنی باید از وقتی که برای رسیدگی به کارهای خونه و بچه و همسر میذاری، بزنی، باید از فرصتِ رشدِ خودت کم بذاری تا بتونی کار کنی! بتونی آنقدر فالوور جمع کنی که زحماتت به هدر نره، تا نوشته هات یه ثمره قابل توجهی بده! 

 من برام حل نمیشه که علی بیاد بچسبه به من و به هشتاد روش سامورایی متوسل بشه تا من سرم رو از تو گوشی در بیارم و بهش توجه کنم، و دست آخر یا اعصاب خودم خرد بشه یا اعصاب بچه! یا اینکه کار مکرر با گوشی، روی ذهن بچه اثر منفی بذاره.

 یا همسرم از سرکار بیاد، و غذای من هنوز آماده نباشه، چرا که از صبح تا ظهر داشتم روی هشتگ بلد_نیستم کار میکردم! هی هرچی بلدم و بلد نیستم میبینم، بازتوییت کنم انقد که چشام کور بشه و ازون پس هشتگ بزنم عصای _سفید!

نمیتونم بپذیرم که این وظیفه ی الانِ من باشه، و همچنین وظیفه ی الانِ اکثر مادرانِ اطرافم، چرا که می‌شنوم گلایه های فرزندان و همسرانشان رو.

ولی نمی‌دونم نسخه ی اصلی چیه!

اگه ماها افسران این جنگ هستیم، پس میدون مبارزمون دقیقا کجا میشه؟



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها