هشدار: این پست ممکن از حاوی مطالب بیهوده باشد! با احتیاط اقدام به خواندن کنید!


صدای هشدار گوشی بلند میشه. انگشت اشاره م اتوماتیک میره سمت صفحه ش و از وسط میکشدش به یه سمتی. حتی مغزم وسط خواب، خودش میدونه کدوم گوشیا زنگ خورده. میون خواب و بیداری به خودم میگم تو رو خدا! من تازه یه ربعه چشام گرم شده!

هر یه ربع،همین اتفاق میفته و من باز هشدار رو خاموش میکنم و از خودم یه مهلت کوچیک دیگه میگیرم!

دفعه ی آخری که از خواب میپرم، از هشدار گوشی نیست، این دفعه پای علی محکم خورده تو دهنم. پاشو میکشم اونطرف

باز غلت میزنه

و غلت میزنه

و این غلت ها یه معنی میده: مامان گشنمه (یا تشنمه) و من همچنان مقاومت میکنم!

آخرش میزنه زیرگریه.میگم چته علی؟ آب میخوای؟ میگه اَم. (اَم یعنی غذا، به به)

با چشمای نیمه باز میرم تو آشپزخونه، براش شیرینی خرمایی میارم. باز میزنه زیر گریه میگه نه.»

میگم شیر بیارم؟ وسط گریه میگه: آده» (یعنی آره)

میرم یه لیوان شیر میارم و پتی بور

با چشمای بسته میشینه و شیر رو میخوره. ولی انگار سیر نشده.

پتی بور رو میذارم تو دهنش. نگاه خشمناکی بهم میندازه و همینطور با دهن باز گریه میکنه. منظورش اینه که تو چه مادری هستی که بعد از دوسال هنوز نمیدونی من نصف شب طبعم پتی بور نمیگیره!

باز میگه نه.» وگریه میکنه. با چشماش

 التماس میکنه که یه چیزی بیار بخورم!

نگاه میکنم به چشماش.

مغزم میگه بخواب دیگه بچه!»

قلبم میگه چقدر چشمات قشنگه!»

به حضرت آقا که انگار بیدار شده و داره به صفحه گوشیش نگاه میکنه میگم: چه اَمی بیارم بخوره؟ 

میگه نمیدونم، ولی منظورش اینه که خودتون دونفری مشکلتونو حل کنید!

میرم سراغ یخچال

یادم میاد که دیشب سوپ داشتیم. میگم علی سوپ میخوری؟

وسط گریه میگه :آده»

همینجور که قاشق سوپ رو میذارم دهنش، نگاهم به پنجره ی حیاطه که یه وقت نماز قضا نشه! انگار نیم ساعتی وقت دارم.

سوپشو که میخوره راحت میخوابه! انگار نه انگار که چند لحظه پیش، ایشون بود که خونه رو گذاشته بود رو سرش!


نتیجه ی اخلاقی: هیچوقت شب، بچه رو با سوپ جو سیر نکنید! چون دم صبح حسابتونو میرسه!




مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها